امیرعلی ترکمنامیرعلی ترکمن، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 20 روز سن داره

✯امیــــرعلــــے ستـــــــآره مــامــان✯

تلاشمون برای داشتن آینده ای پر از خنده است

**عکسهای 16 ماهگی پسملم**

تو شانزده ماهگی خیلی اذیتم کردی مامان من هم کم حوصله......... این عکسهارو هم به سختی گرفتم و مثلا شکاریه چون همش ورجه وورجه می کنی گل نازم با همه اینا عــــــــاشقتــــــــــــــمــــ                 ...
28 فروردين 1393

**12 به در امیرعلی جوجه اردکم**

امسال ما 12 به در داشتیم !!!! روز سیزدهم روز شیفت بابا محسن بود آخه!!!!!!!! اما ما بیکار نشدیم که،هماهنگ کردیم و 12 هم زدیم بیرون البته من و تو بابا صبح خواب موندیم و ساعت 10- 10 و نیم بیدار شدیم تازه کلی هم گشتیم تا جای به این قشنگی رو پیدا کردیم خیلی با صفااااااا تازه تعجبی...... دو سه تا خانواده دیگه هم همون روز اونجا بودن در کل روز خوب و به یاد موندنی بود هوا هم سرد یود  جوجه داشتیم و یه سرس چیزای دیگه!!!!!!!!!!!!          جای شما خالی         کشته مرده ی این عکستم جیگـــــــــــر   ...
15 فروردين 1393

کچـــل کچـــل کلاچـــه...........!

الهی فدات بشه مامان  شیرین عسل   آقا کچـــــــــل مامان دیدی چی شدی؟همش شیطونی کردی من و بابا هم کچلت کردیم قربون شکل پسرم شوخی کردم مامانی من  سرت رو اینجوری کردیم تا  اون موهای نازک و بی جون بیاد پایین و موهای سرت خوش فرم تر بشن انشالله اول بابا محسن تلاش کرد و با ماشین اصلاح مو کچلت کرد که هم ترسیده بودی و هم کامل سرت تمیز نشد دور از جونت شبیه یه جور بیماری شده بود یه کوچولو با بابا محسن دعوام شد اما بعدش  بردمت آب  بازی تو حمام و خودم با یه وسیله ی خطرناک کچلت کــــــردم بالاخره قربونت     اینم از عکسهات  ...
10 فروردين 1393

**عیدتون مبارک**

    عیــــــــــــــــد همــــــــــگی مبارکـــــــــــــــــ       واسه همه ی شما دوست جونی های مهربون،چه اونایی که میان پیشمون چه دوست جونیایی که نمیان سال خیلی خیلی خیلی پربرکت و سلامتی آرزو می کنیم       موقع سال تحویل من وبابا و امیرعلی دوست داشتیم کنار شهدای گمنام کوهسار باشیم هرچند مشکلاتی به همراه داشــــــــت...! اما واقعا چسبید به من که خیـــــلی فقط چون هوا خیلی سرد بود،نشد خیلی عکس بگیرم و مجبور شدیم فضا رو ترک کنیم       من هم باز هنرنمایی کردم دست و پا شکسته البته یه مشکلاتی هم برا...
5 فروردين 1393

برف بازی به درد نخور!!!!!!

سلام دوستامووووون از اونجا که من مامان هنوز کودک درون دارم مثل بقیه ی مامانهای گل!!! خیلی دوست داشتم امثال هم با بابایی برم برف بازی تا بیایم هماهنگ کنیم و هوارو خوب کنیم و ایناااااا طول کشید کشید کشید تا 10 بهمن تنها هم که مزه نداره پس با دوستم نگین جون و خانواده اش زدیم به آبعلی اوایلش خوب بود،گفتیم و خندیدیم و تیوپ گرفتیم.چقدر هم شلوغ بود با تلاش زیاد رسیدیم به پیست آزاد و بابا ها رفتن که یه جای مناسب پیدا کنن،مگه می اومدن!!!! بالاخره بابا محسن اومد تا من و امیرم و بابا نگین جون و نازنینش رو ببره بالا،نازنین فاطمه سنگین تر و بزرگ تر بود واسه همین بابا محسن بغلش کرد چشمتون روز بد نبینه........ امیرعلیم از همو...
10 اسفند 1392