برف بازی به درد نخور!!!!!!
سلام دوستامووووون
از اونجا که من مامان هنوز کودک درون دارم مثل بقیه ی مامانهای گل!!!
خیلی دوست داشتم امثال هم با بابایی برم برف بازی
تا بیایم هماهنگ کنیم و هوارو خوب کنیم و ایناااااا طول کشید کشید کشید تا 10 بهمن
تنها هم که مزه نداره پس با دوستم نگین جون و خانواده اش زدیم به آبعلی
اوایلش خوب بود،گفتیم و خندیدیم و تیوپ گرفتیم.چقدر هم شلوغ بود
با تلاش زیاد رسیدیم به پیست آزاد و بابا ها رفتن که یه جای مناسب پیدا کنن،مگه می اومدن!!!!
بالاخره بابا محسن اومد تا من و امیرم و بابا نگین جون و نازنینش رو ببره بالا،نازنین فاطمه سنگین تر و بزرگ تر بود واسه همین بابا محسن بغلش کرد
چشمتون روز بد نبینه........
امیرعلیم از همون لحظه زد زیر گریه که بند نیومد،سیاه شده بود دیگه.من و بابا هم ناراحت،اما تا دو سه روز نمی دونستیم علت گریه ی فجیع امیرعلی از چی بود!!!!!تا بعد به ذهنم رسید که طفلکم قهر کرده که چرا باباش یه نی نی دیگه رو بغل کرده
خلاصه که دیگه برف بازی که کنسل و منم پکر و زد تو حالمون
نهار خوردیم و برگشتیم
اینم عکسهامون که یادگاری موندن.........
بازم میایم هاااااااااااااااا!!!!!!!!!